سلام

روز 22 بهمن با مامانی و بابایی و علی رفتیم راهپیمایی.قرار بود تا نازنین فاطمه رو هم ببینیم اما به خاطر ازدحام جمعیت نتو نستیم همدیگرو ببینیم.مامانی برام یک پرچم ایران گرفته بود که من دائم اونو تکون می دادم این کار من برای چند تا عکاس خیلی جالب بود.این بود که ما هم شدیم سوژه خبری .

 

روز چهارشنبه نازنین فاطمه با خاله زهرا و عمو جواد اومدند خونه ما .خاله زهرا خبرای خوشی از سلامتی یک عزیز داشت که حسابی مامانی رو سر ذوق آورده بود.خاله زهرا انشاالله همیشه خوش خبر باشی.بابایی با عمو جواد و دوستاشون رفتند استخر از اونجایی که عمو ها همه اهل ورزش بودند وقتی رسیدند خونه قیافه هاشون دیدنی بود همین امر باعث شد تا بابایی نتونه پنج شنبه سر کار بره.البته منو مامانی خیلی خوشحال شدیم و سریع  بر نامه زیارت حضرت عبد العظیم رو هماهنگ کردیم.مامان حاجی رو هم با خودمون بردیم. مثل دفعات گذشته خیلی تو حرم خوش گذشت .اینبار چون حرم خلوت تر بود من کمی جلوتر رفتم و پنجر های ضریح و گرفتم اونقدر برام لذت بخش بود که وقتی مامانی می خواست حرکت کنه بهش اعتراض می کردم.راستی خاله راضیه اونجا خیلی به  یاد شما و دانیال بودم.

 

موقع برگشت رفتیم دنبال عمه رویا .شب عمه و مامان حاجی و بابا حاجی خونه ما بودند.با محمد حسن و علی کلی بازی کردم. بابا حاجی رو هم مجبور کردیم تا باهامون بازی کنن.که البته سر صبر با ما بازی می کردند. جای عمه مریم  با عمو محسن و عمو میثم با خاله مریم و عمو محمود با زنعمو سارا  خالی خیلی خوش گذشت.

 

.

بازم یه سری به ما بزنید خوشحال میشم.خدا نگهدار